.:خط خطی های یک بی سواد:.

.:خط خطی های یک بی سواد:.
آخرین نظرات
۰۲
بهمن

  • .:طبیب:.
۰۳
آذر

  • .:طبیب:.
۰۳
آذر

  • .:طبیب:.
۳۱
فروردين

  • .:طبیب:.
۲۷
بهمن

اینجاست طبیبی که ندارد نوبت

هردل که شکسته تر بود پیشتر است...

  • .:طبیب:.
۲۵
بهمن
  • .:طبیب:.
۱۵
بهمن

  • .:طبیب:.
۲۳
آذر

اللهم الرزقنی...


هوالرزاق

  • .:طبیب:.
۱۹
آذر

ابر با آن پوستین سرد نمناکش.
باغ بی برگی، روز و شب تنهاست،
َبا سکوت پاک غمناکش.
ساز او باران ، سرودش باد
جامه‌اش شولای عریانی ست
ور جز اینش جامه‌ای باید،
بافته بس شعله‌ی زر تار پودش باد.
گو بروید یا نروید هر چه در هر جا که خواهد یا نمی‌خواهد،
باغبان و رهگذاری نیست.
باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست.
گر ز چشمش پرتوِ گرمی نمی‌تابد،
ور به رویش برگِ لبخندی نمی‌روید؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان ازمیوه‌های سر به گردون‌سایِ اینک خفته درتابوت پست خاک می‌گوید.
باغ بی برگی
خنده اش خونی است اشک آمیز.
در آن
جاودان بر اسبِ یال افشانِ زردش می‌چمد 
پادشاه فصل ها، پاییز.
پادشاه فصل ها پاییز

  • .:طبیب:.
۰۸
آذر

دوباره دم از تنهایی...صندلی تنها
من عشق تنهایی ام، آی مرد

  • .:طبیب:.